۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

از وبلاگ سابق2



شنبه 4 خرداد 1387
کابوس
از جاری کلامش دل جرعه ای طلب کرد
رویای روشن من کابوس دیگری بود

دوشنبه 30 ارديبهشت 1387

من غربت کویرم در انتظار باران
ای هدیه خدایی! برمن ببار، باران!

شنبه 28 ارديبهشت 1387
نیاز
درغربت بی نهایت شب
دستان تو را نیاز دارم

سه شنبه 24 ارديبهشت 1387
نگاه
در چشمه نگاه تو دریا نهفته است
سیلاب اشک در دل شبها نهفته است


از وبلاگ سابق

وشنبه 23 ارديبهشت 1387

چشم معما

خون می خورَدَم حسرت آن چشم معما

در حیرتم از غربت آن چشم معما


يكشنبه 22 ارديبهشت 1387

دوبیتی تقدیمی به شما

بیا شعری بخوان همراه با من بیا همگام شو ناگاه با من

طلوع آفتاب حسن با تو نماز عشق و اشک و آه بامن

به رقص موجهابرآب سوگند

به اشک عاشقی در خواب سوگند

به پیوند لطیف باد و گلبرگ

به چشمان تر مهتاب سوگند


يكشنبه 22 ارديبهشت 1387

دلتنگترین

دل تنگترین خاطره روی زمینم عمریست که با خاطره ها خانه نشینم

همبستر نفرینم وهمخوابه اندوه بادرد هم آغوشم وبارنج قرینم


سه شنبه 6 فروردين 1387

بیا

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیب و شاب انداز

شاید این تک بیت زیبای حافظانه یاریم کند در ادای وامی که قلبم بر زبانم داشته ودارد. برآنم که هر روز اندکی از اندوهان روحم را به صورت لبریخته هایی چند بر دایره این صفحه بریزم